کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

عهد نوروزانه زلیخا صبا ماسال تالش

بری عیده روزه و مِلگِزاره

غمی راه دَوَسته دیل  بی قراره

تازه سالی خِشه دیل روز آکَرَم

شادیون ،هِنته روزون دوز آکَرَم

 اَگَ ،کِ سالیار سختا خَزونا

روزگار ای وَرا دیل نا میزونا

 دَپَرچین کَنه غِرسه هون فِر آده

محیبتی رَفقون کَ دَر آده

مَ گِ سَرده زومُستونی دِ دَسی

شَخته ژنده دیلِر ؟ سَسِم نِمَسی؟

بدی هون گَرمه وا آده بوشو دور

روکته تاو آده اِشتِ دیلی نور

مَوا تنه بدیمه تا قیامت

تنه اَزچِ بوام سَرر سلامت

ویرر اِستا نشیمون تا صِبه دَم

چمه دیلیکو بَرشی غِرسه و غم 

با هار اومه چِرا کَ  کو دَخسی

اِشتن اَ راه مَژن کی کوتِ ترسی؟

عیده رو ز آ   اَوه سال آ ،باهار آ

دیلم خِش بو کوکو سَس و هَزار آ

نیت کَرَم دَگته غم مَبَیَم

یارون دیلی آچینده زَم مَبَیَم

سِرَه دیلی پِنَیَم گرمه دَسی 

تنگه وَختی دَکَرَم یَندی سَسی

دی یَس  عُمر چنته  تیلِ و کتایه

دنیا تِ را نِمونو راش سیفایه

بری اوسال خوبی ریه دَچینَم

بدی یون مَوینم چمی وی چینم

چاکَ کارون یَندی را دوز آکَرَم

تاریکه شَو یَندی را  روز آکَرَم

خِدارا شکر اوسالی ویندِمونه

چمه دارون میوهون چیندیمونه

خِدایا تِ کوخام بِبَم سلامت

مَویگِر چمه بدی را غِرامت 2

 زلیخا صبا 



دلنوشته های من زلیخا صبا ماسال تالش

تا لشه مثل
بَنده ویرنده خِدا پِره پِرَنِ
برگردان
کسیکه بنده ها اورا از نظر دورمی کنند وبی اهمیت قرار می دهند 
خداوند اورا بلند میکند و راه گشایش را درزندگیش نمایان می سازد
یک دلنوشته عیدانه 
پدر قیافه مهربانی داشت هیچوقت زبان به آه وناله باز نمی کرد دل بزرگی داشت در خانه اش همیشه بروی در راه مانده های شب باز بود شیرین زبان بود واز زندگانی های بسیار داستان ها می دانست وقتی سر صحبش می نشستی سخنان دلنشین وداستانهای اسطوره ای را با دستا نهای زیبا وگا ه حزن انگیز میخواند چه نوازشگرانه بچه هایش رانوازش میکرد .
دخترک اورا، پدر، را اینگونه بخاطر می آوَرد با چهره خندان ومهربان .
پدر مهربان نمازش را با صدای بلند میخواند طوری که انگار با خدا بلند حرف میزند که خداصدایش را در آن بالا بشنودو دخترک هر روز صبح با صدای نماز پدر از خواب بیدار میشد و گاهی میرفت کنارش می ایستاد و با تقلید از پدر بالا وپایین میرفت در حالیکه چیزی از کلماتی که پدر می گفت سر در نمی اورد ولی کنجکاوانه به دهان پدر وحالت خضوح وخشوح پدر نگاه می کرد تا چیزی را از این حالت وگفتار پدر بداند. و بفهمد.
پدر بعداز نماز دعا های بسیار میخواند البته بیشتر به شعر یک بیت شعر عرفانی رامی خواند که در روح و جان دخترک نفوذ میکرد وان این بود یارب نظر توبر نگردد..برگشتن روزگار سهل است
و دخترک هیچوقت این بیت شعر خاطره انگیز را فراموش نکرد وهمواره میخواست بداند که چرا پدر بعد از هر نماز این بیت شعررا تکرار می کند..
پدر رفت !!!
سالهای زیادی از ان دوران گذشت ودخترگ بزرگ شد ومادر، وهرگز شعر پدر را فراموش نمی کرد تا اینکه یک اتفاق ناحق در زندگیش رخ داد ان دخترک دیروز ومادر امروز ان شعر معروفی که پدر بعد از نماز میخواند یادش آمد و شروع کرد ان بیت شعر را ایده قراردادن و دو غزل سرودو چون دعایی هر روز ان سروده ها را میخواند مشگلی که بندگان بوجود اورده بودند خداوند مهربان برایش حل کرد خدایا به کرمت شکر
زلیخا صبا
چند بیت از این سروده
گر غم بگردنی وبال اسست
بوستان دلی بی نهال است
گر زور به گُرده ای سواراست
از رنج پیاده بی خیال است
گر پرنده ای زتیر صیاد 
افتاده زمین شکسته بال است
گر دادرسی نشد پیدا
مردانگی هم در مثال است 
یارب نظر تو برنگردد 
برگشتن روز گار سهل است
شعر از زلیخا صبا

پریسه لافندینه وا مَهَر زلیخا صبا ماسال تالش

پَریسه لافندینه وا مَهَر 
با طناب کاه وکولش تاب نخور (تاب بازی نکن)... دل نوشته های من 
دخترک که حدودا پنج سالش بود از برادرکه مشغول کار بود میخواست برایش تاب درست کند و گریه زاری میکرد وبالاخره دل برادر که خیلی هم دوستش داشت راضی شد وبرای آرام کردن خواهرکوچک با طناب کاه کولشی که دم دستش بود که به ان پریسه لافند در تالشی زبان می گفتنددر وسط تلار به ستون سقفش یک تاب بست تا دخترک مشغول بازی شود.
در گوشه ی ای سرایه تلار مقدلری کاه وکولش جمع بود مثل یک تپه کوچک اما بلند وبزرگ برای دخترک ..
دخترکوچک خوشحال وخندان لحظه ای از تاب پایین نمی آمد . تا خواهرش نیز تاب بخورد چون تاب را مخصوص خود می دانست ..
بالاخره خسته شد وبرای لحظه ای تاب را ترک کرد.خواهر از موقعیت استفاده کرده سوار تاب شد
نرم ونرم تاب می خورد.دخترک که تاب را متعلق به خود می دانست سر رسید وتاب را از خواهر گرفت .وبرای اینکه قدرت تاب سواری خودرا به خواهر نشان دهد با یک دست تاب را گرفت واز تپه کاه کولش با لا رفت ودر این موقع خواهرهم قهر کرده ورفت ودخترک از همان بالا سوار تاب شد تا با شتاب بیشتری تاب بخورد و به محض سوارشدن تاب طناب کاه وکولشی از وسط پاره شده ودخترک با سرعت زیاد پرت شد منتها بجای پرت شدن به حیاط با شدت وبا کمر به نرده های تلار برخورد کرد ودوتا از نرده ها شکست دخترک دیگر چیزی نفهمید چشمانش سیاهی رفت .از صدای برخورد نردهودخترک اهالی منزل متوجه شدند.. 
دخترک وقتی چشمش را باز کردجمعی از افراد خانواده وهمسایه ها را که از دادو فریاد اهل منزل یعنی خواهر ومادر وبرادرها جمع شده بودند، در حالیکه براثر اب هایی که بهش ریخته بود ند تا بهوش بیاید خودرا را در بغل مادرکه با چشمان گریان وآه وناله می کردو خواهر وبرادران خودرا دید که بر سر می زنندو پدر که وا مانده ومتأسف در حالیکه طناب پریسی پاره شده رادر دست داشت !!!!!
ودخترک از اینکه باعث این همه غصه ورنج برای افراده خانواده اش شده بودهم گریه می کرد و هم از ته دل فهمیده بود که عشق ومحبت خانواده بالاترین عشق هاست و با هیچ چیز برابرواندازه نیست وحتا اگر ظاهرا قهرباشند ولی ریشه در جان ودل هم دارند واین برایش تجربه ای شد که چون مثلی بیاد داشته باشد و آویزه گوش کندکه به هیچ بند ورشته وحتا طناب سست وغیر محکمی اعتمادنکرده و به پای بندیش دل نبند د جز پیوند محکم خانوادگی.
سپاس نگارنده زلیخا صبا

فاصله طبقاطی زلیخا صبا ماسال تالش

فاصله طبقا تی و اثر مخرب ان بر فرهنگ تالش 
فاصله فرهنگی طبقاتی وتأثیر ان بر روی قشر آگاه جامعه تالش یکی از مخربترین حس وباز دارنده در رکود وپیشرفت مردم تالش بخصوص مردم متوسط روبه رشد تالش است واین حس همواره در طول تاریخ سبب رنج مردم بود ه وهست چه در گذشته چه این زمان ..
در گذشته به نوعی واین زمان به نوع دیگر و این خصلت به نظر ناپسند که همواره قشری از مردم که دیگران را در حد خود ندانسته و همه را از بالا نگاه کنند..سبب تأسف ورنج بوده
در گذشته داشتن مال ومنال این مزیت وبرتری رابرای کسانی ایجاد میکرد که بقیه را در حد وسطح خودندانسته و یک نوع برتری جویی نسبت به دیگران داشتند و حتا گاه علم را نیز به خدمت می گرفتند و به نظر این یک نوع معضل در گذشته بود وغیر قابل تحمل برای طبقه جوان ان زمان ، وهمین حس وسرخوردگی که در دلها انباشته شده بودچون کوه اتش فشانی منفجر شد .
وامروزه واین زمان این حس برتری جویی در جوامع علم ودانش خود نمایی میکند وکسانی که خودرا صاحب عَلَم وقلم میدانند و در تحقیق وتفحص پیشرفت کردند ویعنی امکان پیشرفت در زمینه های علمی برایشان براثر قرار داشتن در موقعیتهای زمانی ومکانی وحتا جنسیتی مناسب وموافق قرار داشتند تاپیشرفت حاصل کردند نه تنها با دیگران همراه نمی شوند بلکه سبب میشوند که همان حس برتری جویی خودرا بر دیگران بخصوص در قشر جوان جامعه ویا قشر طالب پویایی در کسب معرفت برای شناخت جامعه فرهنگی خود بوجود بیاورند بخصوص در جوامع تالش !!!1 واین ادعایی نیست که امثال من از روی حس شخصی بر زبان بیاوریم بلکه بر اثر گفتگوهایی که با جوانان داشتم از اینکه بعضی از صاحبان اندوخته فرهنگی وتحقیق بقیه را نادان دانستن و دیگران را در حد وشأن خود نمی دانند که با انها به گفتگو بنشینند ویا تبادل وتجربه کنند و این را ما به عین می بینیم آیا هیچ شده که غیر کسانی که در حد خود می دانند با بقیه به مذاکره بنشینند و نظرات جوانان را قبول کنند ؟ نه واز جوانی دانش پژو خواستم که کسانی را در مجازی بخواهد که از دانششان و تجربیاتشان دیگران را بهرمند سازند وباهمه تلاشی که کرد با تأسف ابراز داشت که انها بقیه را قابل نمی دانند ونادان می دانند بعد می خواهید که جامعه تالش با دیدن این همه تکبر واینکه برای دیدن این کسان هفتخوان رستم را باید طی کرد و زیر علم کی بقولی جوش بزنند و کسانیکه فقط خودشان را قبول دارند وبس و تا که کوچکترین اعتراضی وارد می بینند دیگران را مقصر می دانند باید بدانند که این راهش نیست در جمع مردم بودن وبا مردم بود ن ودانسته خودرا با مردم تقسیم کردن سبب رشد وتعالی یک جامعه میشود اگر می خواهید در جامعه ای پیشرفت کنید و طلایه دار فرهنگی باشید ابتدا باید در قلبها راه پیدا کنید  باید محبوب مردم باشید
با سپاس نگارنده زلیخا صبا

یاد ایامی در سوگ سیاه کوتی زلیخا صبا ماسال تالش

در سوگ درخت سیاه کوتی(ولیک) یاد ایامی
درخت سیاه کوتی روبروی خانه پدری:. شاید عمرش چند صد سال بود چون کسی روزها وسالهای رشدش را بیاد ندارد. کسی ان را نکاشته بود که یادش باشد .،پدر بزرگ .پدر وبرادر همه انرا همیشه همین قد و اندازه دیده بودند. در کنار چشمه ی یدری بالای دره ای که اب چشمه آرام وبی صدادر ان عبور می کردودر اطراف این دره بوته های گوجه جنگلی واز گیل کوهی سبز وسیراب می شدند سایبانی چون چتر در بالای این دره بودوگاه برای نشستن یک نیم کت چوبی در زیر سایه اش در تابستان برای جوانان ودوستان برادر در لحظه های گف وگفتگوی شادمانه بود ..
ودر میان شاخه های انبوهش آشیانی برای سارها و گنجشگان ییلاقی.. در اول بهار گلهای سفیدش در سبزه های سبز ییلاقی زیبایی خاصی داشت..
ییلاق اولسبلنگاه زیبایی منحصر بفردش فقط بخاطرهمین انبوهی جنگل ودرختچه های سیاه کوتی واز گیل وگوجه جنگلی وسیفچه هایش ونیز گل های وحشی با بونه وپامچال وعسله واش وگلهای زعفرانی وچمن زارهای سبزش بوده وهست .،واین ویژگیهایش نیز یکی یکی توسط قاتلان طبیعت رفته رفته از بین رفته ومیروند .
در حالیکه سردمداران منابع طبیعی دلسوزانه !!!!!!!اعلام می کنند که اگراین وضع ادامه پیدا کندوپیش برود ییلاقات به کویر تبدیل می شوند وبعد جواب امثال من را چه می دهند که اگر اتفاقی نوشته ی من را بخوانند خود میدانند!!!!!!!
در عرض یک ماه در ییلاق اولسبلنگاه با بردن جاده در میان کلبه های مردمی که سالیان دراز ساکن تابستا نی آنجا بودند نه تهرانی بودند و نه کلبه خودرا به غیر اجاره می دادند واز اهالی ان جا بودند نه اینکه تازه وارد بورندکه در بهترین نقطه ییلاق چون کارمند عالی رتبه ای باشند کلبه چند طبقه درست کرده باشند.. درست است برای راحت رفتن تازه واردین تازه ساز در وسط کلبه هاوبا از بین بردندرخچه های جنگلی وبوته های اطراف کلبه ها ونیزچشمه های آبی که سالیان دراز در بدترین زمان خشک سالی آبشخور آدمیان وجانوران وحیوانات اهلی بوده وخشک نشده بود..
واین جاده غیر قانونی را که با بیل وکلنگ وغیر استاندارد توسط عده ای که فکر می کنند هم زر دارند وهم زور وبا ترساندن عده دیگر شبانه البته ان عده ترسان می گویند شبانه کشیده شده که هیچ عقل سلیمی نمی تواند قبول کند..
کسانیکه در این سالها حتا زمستان ییلاق وطبیعت ییلاقی را وحتا حیات وحش را که زیستگاهشان بوده برای کسب واقعن به ناحق وناصواب درامد راحت نگذاشتند ونمی گذارند.
در حالیکه جوانان تحصیل کرده ما برای خرج زندگیشان شب وروزشان یکی است .
وعده ای دیگر که نه دانشی ونه روشی برای مهمانداری ومهمانپذیری ونه اصولی برای رعایت وحرمت به انسان وطبیعت قایل هستند . در این ییلاقات به کسب معاش ناصواب مشغولندو باز با دیدن هر مسئولی چنان چاپلوسانه رفتار می کنند که انسان منتر وهاج وواج می ماند چرا؟
این ادمها که تا دیروزبه دامدار ی مشغول بودند ویا به حرفه دیگر وامروزه طوری شده که خانوادگی در ییلاقات برای جذب مشتری که برایشان هم فرق نمی کندکه این مشتریهااز چه قماشی واز کجا امده وحرفه ی آنهاچیست خانواده هستند یا نیستندسالمند یا نه وفقط سکه پول وطعم بدست اوردن آسان پول بدون اینکه به کسی جوابگو باشندوهیچ نظارتی نیز بر کارشان.. وهیچ ارگانی هم از بهداشت وارگانهای دیگر ظاهرن بر این رفت وامدهای که هجوم غیر عادلانه بر طبیعت واز بین رفتن منابع را دارند وسلب اسایش همه کس همه چیزر ا می کنند ندارند..
می گویید نه بی خبر بروید پشت این مهمانپذیر ها را نگاه کنید وبر رسی ودره های اطراف این اسکان مسافرها را ببینید چقدر سرنگ و زباله های غیر بهداشتی انباشته شده وبا امدن یک باران این دره ها پرآب میشود وهمه را شسته و همان اب در پایین دست لوله کشی شده وبه خورد مردم می رسدویا حیوانات زبان بسته می خورند..
در این میان مسئولین ومردم آگاه ودلسوز باید بهوش باشندکه سلامت ایندگان هم انسان وهم دیگر جانداران در خطر جدی است ..
وقتی این دفعه رفتم درخت سیاه کوتی روبروی خانه پدری را درست در زمانی که درخت می کارند وبقولی درختکاری را با قلب وروح انجام می دهند ریشه کن کرده بودندوقد وقامتش را در داخل دره انداخته وبوته های سبز جنگلی اطرافش را کشته وسربریده بودند تا پای حرام بشری سوار بر مرکبهای اهنی زوزه کشان راحت از رویش رد شوند واورا که قرنها قد وقامت افراشته بود وشاهد وناظر زندگیها بوده در زیر خروارها خاک مدفون کنند.. ولی زهی خیال باطل اه همان درخت وبوته های چند صد ساله این انسان نمک نشناس راچنان بر زمین خواهد زد که فرصت اه کشیدن نداشته باشد زیاد دور نیست .... یا حق 
نگارنده زلیخا صبا