کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

دل نوشته با مثل تالشی زلیخا صبا ماسال تالش

تا لشه مثل
بَنده ویرنده خِدا پِره پِرَنِ
برگردان
کسیکه بنده ها اورا از نظر دورمی کنند وبی اهمیت قرار می دهند 
خداوند اورا بلند میکند و راه گشایش را درزندگیش نمایان می سازد
یک دلنوشته عیدانه 
پدر قیافه مهربانی داشت هیچوقت زبان به آه وناله باز نمی کرد دل بزرگی داشت در خانه اش همیشه بروی در راه مانده های شب باز بود شیرین زبان بود واز زندگانی های بسیار داستان ها می دانست وقتی سر صحبش می نشستی سخنان دلنشین وداستانهای اسطوره ای را با دستا نهای زیبا وگا ه حزن انگیز میخواند چه نوازشگرانه بچه هایش رانوازش میکرد .
دخترک اورا، پدر، را اینگونه بخاطر می آوَرد با چهره خندان ومهربان .
پدر مهربان نمازش را با صدای بلند میخواند طوری که انگار با خدا بلند حرف میزند که خداصدایش را در آن بالا بشنودو دخترک هر روز صبح با صدای نماز پدر از خواب بیدار میشد و گاهی میرفت کنارش می ایستاد و با تقلید از پدر بالا وپایین میرفت در حالیکه چیزی از کلماتی که پدر می گفت سر در نمی اورد ولی کنجکاوانه به دهان پدر وحالت خضوح وخشوح پدر نگاه می کرد تا چیزی را از این حالت وگفتار پدر بداند. و بفهمد.
پدر بعداز نماز دعا های بسیار میخواند البته بیشتر به شعر یک بیت شعر عرفانی رامی خواند که در روح و جان دخترک نفوذ میکرد وان این بود یارب نظر توبر نگردد..برگشتن روزگار سهل است
و دخترک هیچوقت این بیت شعر خاطره انگیز را فراموش نکرد وهمواره میخواست بداند که چرا پدر بعد از هر نماز این بیت شعررا تکرار می کند..
پدر رفت !!!
سالهای زیادی از ان دوران گذشت ودخترگ بزرگ شد ومادر، وهرگز شعر پدر را فراموش نمی کرد تا اینکه یک اتفاق ناحق در زندگیش رخ داد ان دخترک دیروز ومادر امروز ان شعر معروفی که پدر بعد از نماز میخواند یادش آمد و شروع کرد ان بیت شعر را ایده قراردادن و دو غزل سرودو چون دعایی هر روز ان سروده ها را میخواند مشگلی که بندگان بوجود اورده بودند خداوند مهربان برایش حل کرد خدایا به کرمت شکر
زلیخا صبا
چند بیت از این سروده
گر غم بگردنی وبال اسست
بوستان دلی بی نهال است
گر زور به گُرده ای سواراست
از رنج پیاده بی خیال است
گر پرنده ای زتیر صیاد 
افتاده زمین شکسته بال است
گر دادرسی نشد پیدا
مردانگی هم در مثال است 
یارب نظر تو برنگردد 
برگشتن روز گار سهل است
شعر از زلیخا صبا

دلنوشته زلیخا صبا ماسال تالش

پاییزه وا پکرده خرمنی را
..صدفم بند آکرده گردنی را 
صدفم بند آکرده مینش مرجون 
یاری تله لوئه مه کرده رنجون
از دریا تا ماسوله کوه
این روزهاو ماه اخر پاییزی و آمدن روز و سرمای زمستانی است واز این روگاه باران با بوران وباد سرد وگاه برف در کوه ها به پیش واز زمستان رفته .دیروز ییلاق باران با باد وسوزوسرمابود.
امروز دریا متلاطم بود وهمراه سرما ،، همه فصلهادرنوع خود زیبایی خاص خود دارند .فصل پاییز باهمه متغیر بودنش زیباست گاه افتاب ملایم وبرگهای رنگی وگاه بادوباران وسرما وریزش برگهای ،
ماسوله برعکس مواقع دیگر شلوع نبود وازاین رو زیباییش بیشتر به چشم نمایان بود به خصوص عروب پاییزی ماسوله ومثل همه جا این روزها از همهمه و شلوعی مسافران کمتر به چشم میخورد ولی بوی کاکا ،و.اش رشته، و بوی چای تازه دم دراین هوای سرد، اخر پاییزی که خیلی می چسبد 
معازه دارهای ماسوله ای هم به علت کم بودن مشتری مهربانتر وبا ملاحظه تر بودند وازاین رو با اقل مشتریان خوش برخوردتر بودند ویا صدایشان می کردند به هرحال ماسوله همچنان چون نگینی در دل کوه با چراعانی میدرخشید خوش گدشت جایتان خالی 
زلیخا صبا

دل نوشته امروز ییلاق زلیخا صبا ماسال

امروزییلاق
چقدر امروز ییلاق قشنگ و دلگشا بودطراوت وشادابی چمن زارهای چون مخمل سبز چشمرا نوازش وروح را آرامش می بخشید .
از وقتی بطرف بالا میرفتیم متوجه تعیرات اخرپاییزی کا ملن مشهود وباد تمام برگهای رنگی را ریخته ودرختان بی برگ و بار شده بودند ولی با این همه کوهستان درهرحال زیبا وقشنگ وپرابهت است وباد گاه شدید وگاه ارام .چون نسیم حالت نوازش گرانه داشت وابرها در برابر باد عیر مقاوم بوده ود راسمان پریشان بودند وییلاق بر عکس هفته پیش که پوشیده از برف سفید بود این هفته برفها اب شده و طراوتی تازه گرفته بود به محص اب شدن برفها رمه گوسفدان بالا می ایند و جانی تازه از خوردن علفهای تازه می گیرند ولی متأسفانه با لخت شدن جنگل و بوته ها و پوشیدن رخت پاییزی زشتی های بجامانده از مسافران کیسه نایلونها و قوطی ها وزباله ها در دره و روی بوته نمایان وییلاق زیبارا بد منظره کرده است و به تنهایی هم کاری برای جمع آوریش نمی شود کرد .. نکات قابل توجه چندی نیز هست که مربوط به فرهنگ علط بی تفاوتی وبی اهمیت قراردادن منابع زیبایی که ازان این همه لدت می بریم ونیرو می گیریم از طرف کسانی که به نطرم بهتر است عنوان اوباش را به این قشر از آدم نما هاداد و. لا عیر 
من میخواستم یاد اور شوم البته چون قانون است وبسیار هم پسندیده وما ملزم به رعایت ان هستیم و شاید کسانی به اکراه که من فکر می کنم انهم از همان اوباشان باشند وان بستن کمر بند ایمنی برا ی سرنشینان اتومبیل است واین قانون هرچند خوش ایند برای عده ای نباشد ولی اجباری وبرای حفظسلامت سرنشنان یک خودرواست ودر نقاط مختلف اگر ببیند افراد متخلف را جریمه سنگین میکنند و پی گیری این مهم برای همه دیگر اجرایش صروری وتمردد از ان سر پیچی از قانون است و این عالی است حتا اگر حرمت شکنان انرا خوش نداشته باشند ،،عرص از این گفته ها من می خواستم عرضکنم که مسئول جنگل و منابع طبیعی کدام ارگان است؟ ایا این درختان بی زبان وزیبا نباید کسی به جد حافطشان باشند وفقط به اسم حافظ جنگلداری به ارث برده اند ..ایا نباید در روزهایی که باداست و مسافرهازیاد و ازهمه مهمتر کسانی یله ورها وباری بهرجهت ومخرب طبیعت درگوشه گوشه جنگل بدون توجه اینکه هران ممکن است منطقه ای را به اتش بکشند 
نطارتی داشته باشند ؟وهر ساعت به ساعت گشتهایی مأمور نظارت باشتدودوربزنند تا از آتش روشنکردن این افراد در این گونه روزها ممانعت به عمل اورند .واقعن من در تعجبم چگونه متوجه این خطر نمی شوند یا خودرا به انراه میزنند؟چرا برای آتش افروزان جنگلی بی مبالات جریمه در نطر نمی گیرندچرا قانونی وصع نمی کنند تا این افراد از ترس جریمه سنگین ملزم به رعایت شوند چون بعصیها باید زور بالای سرشان باشد تا با فرهنگ شوندمن امروز وحشت کردم چون باد بود ودرمسیر جابجا اتش روشن کرده بودند ودر بعصی جاها هم اتش گر گرفته را ول کرده ورفته بود ندخدا به فریاد برسد 
با سپاس زلیخا صبا