چه زیبابود گلی دیدم در خواب
نشسته روی اب در زیر مهتاب
زشوق دیدنش اشکم فروریخت
بخندید نیلوفر با صد تب و تاب
شعر از زلیخا صبا
روزگار گر ساز نا سازی زند
خوش مرامی کن بیا چون مرد باش
گر که گیر د درد توان عالمی
هم نوایی کن شریک درد باش
دست گرمی بر سر یک بی نوایی توبکش
دل گرفته اتشی را مرهم چون سرد باش
پایان
من به پایان چه کاردارم
این دقیقه برای من زیباست
شکردارد که دم بر آید خوب
آخر کار هر کسی پیداست
از زلیخا صبا
آواز خوش
به کو ه آواز خوش دادم هزاران
ولی سنگی به من انداخت جغدی
سرم نشکست ازاین سنگ خارا
ولی بشکست دلم از جور ورندی
از زلیخا صبا
ای سراپا همه زیبایی ونور
تاروپودت برداروجود
ازیاس سپید سحری بافته شد
غنچه های گل سرخ در متن ضمیرت
شکفتن را آغاز میکند
زلیخا صبا