کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

سفر به رویا شعر فارسی زلیخا صبا ماسالی تالش

سفر به رویا

سفر به رویا

سفر کردم به رویای شبانه 
به جاییکه مرا بود آشیانه

سرایی داشتم در بام خانه 
برای بازهای کودکانه 
هم دنیا ی من دور وبرم بود 
افق هایم بوده چهار کنج خانه

همه رویای من صلح وصفا بود 
وفا ودوستی صا د قانه

ندانستم که بود ظالم که مظلوم 
کدام ظالم که را زد تاز یانه

ندانستم که حق بود یاکه ناحق 
نبود در کم ز رنج های زمانه

خیال بستانم پر زگل بود 
هزارا گل میزد در آنجوانه

نبود خاری توی باغ خیالم 
بلبل از عشق گل می خواند ترانه

زچنگ و د ف عجب شور نوا بود
جوانی بود و بز م شاعرا نه

رویا ی دو

درخت عمر من پیر وکهن شد 
که جغد پیر رویش کرده لانه

زگیسوی بلند پر چین و افشان
نماند تار سیاه آید به شانه

رخم چین و چروک نا صاف گشته 
طراوت رخت کند از روی وچانه

دیگر در چشم نیست سویی فروغی 
خمار چشمی و ابروکمانه

مرا آن سرو قد گشته خمیده
زدرد اهم بر آمد عاجزانه

چه شب هایی که از دردوغم ورنج
سرودم نثر و شعر عارفانه
شعراززلیخا صبا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.