سفر به رویا
سفر به رویا
سفر کردم به رویای شبانه
به جاییکه مرا بود آشیانه
سرایی داشتم در بام خانه
برای بازهای کودکانه
هم دنیا ی من دور وبرم بود
افق هایم بوده چهار کنج خانه
همه رویای من صلح وصفا بود
وفا ودوستی صا د قانه
ندانستم که بود ظالم که مظلوم
کدام ظالم که را زد تاز یانه
ندانستم که حق بود یاکه ناحق
نبود در کم ز رنج های زمانه
خیال بستانم پر زگل بود
هزارا گل میزد در آنجوانه
نبود خاری توی باغ خیالم
بلبل از عشق گل می خواند ترانه
زچنگ و د ف عجب شور نوا بود
جوانی بود و بز م شاعرا نه
رویا ی دو
درخت عمر من پیر وکهن شد
که جغد پیر رویش کرده لانه
زگیسوی بلند پر چین و افشان
نماند تار سیاه آید به شانه
رخم چین و چروک نا صاف گشته
طراوت رخت کند از روی وچانه
دیگر در چشم نیست سویی فروغی
خمار چشمی و ابروکمانه
مرا آن سرو قد گشته خمیده
زدرد اهم بر آمد عاجزانه
چه شب هایی که از دردوغم ورنج
سرودم نثر و شعر عارفانه
شعراززلیخا صبا