شتلی وزر موش
خواهرم
در اولسبلنگاه در پشت کلبه های چوبی ماجنگل انبوهی بود بادرختان راش بلند که سر به فلک کشیده در بعضی از قسمتها بحد ی انبوه بود که انگار زمینش هیچ وقت رنگ آفتاب را ندیده تاریک ونمور ولی زیبا وپرابهت و صدای پرنگان در انبوهی ودر لابلای شاخ وبرگ درختان نوید زندگی وبودن بالندگی حیات وحش را میداد ند و صدای شر شر اب در در ه ها گوش را نوازش میداد..مکان رویش قارچ ها ی خوراکی وغیر خوراکی وسمی بود و یادت هست در تشخیصش مهارت داشتیم یادت هست دوتایی هر روز یا یک روز در میان تا آریدوله رمش از رمش (پرچین)به ان ور برای ما ممنوع بود حق هم بود چون برای دوتا دختر بچه خطرناک بود.. می رفتیم وبه محلهای رویش شتلی ها را نشانه گذاری میکردیمو سر میزدیم که ببینیم بزرگ شده اند یا نه ووحشت داشتیم که پسر بچه های فامیل که اخر هفته ها به ییلاق می امدند زود تر از ما انها را نبینند ونچینند در حالیکه آنها زبل تر از ما بودند تا از گیلون پایشان به ییلاق می رسید شبانه به سراخ شتلی هایی که سرشان با برگ پوسیده پوشانده بودیم پیدا کرده و می کندند واشگ وآه مارا در می اوردند .
شتلی خیلی خوشمزه ورنگ قهوه ا ی روشنو گوشتی است ولی تشخیصس با نوع سمی واتشک مشگل است وزرموش که سفید رنگ است وسوزنده وبرای درمان رو ماتیسم بسیا ر مفید و خاصیت دارد ..
ولی الان خواهرم در بیشتر این مکانها خانه سازی شده وفکر نمی کنم دیگر قارچی به ان صورت در بیاد وبجای پرندگان صدای موتور بگوش میرسد وههمه ادم ها با سپاس زلیخا صبا عکس از سینا شکوری