سواربرترک تاز تیزپای زندگیم
شتابان می روم براخرین دروازه عمرم
چه زیبا بود گشودم اولین دروازه عمرم
شمیم گل نسیم باد را احساس بنمودم
نشستم برپر پوانه روی شبنم گلبرگ
تماشابرافق دوررویا های شیرینم
سپس ناگه بدیدم برسر دروازه دوم ایستادم
هزاران پیچ وخم من اندرین دروازه میدیدم
سرم گرم جوانی وشور زندگانی بود
زبان کوتاه زوصف در فکر تقدیرم
فراوان بر زمین افتادم از من جستم
ازاین افتادنها هیچ خم نیاوردم به ابرویم
چه زیبا بود این دوران ولیک افسوس
ابیاتی ازاشعار گدرعمر زلیخا صباعکس از زلیخا صبا
