باتوهستم ای قلم که توهمراز منی من فروبردم بغض غم فرو رفته در گلو
تونوشتی آه و وا یلای من در درون سینه بیدار یک کاغذ که ماند جاوادن
دردهای سینه پردردمن را تونوشتی زار با اشگت ای قلم . تونوشتی واژه های آه من را
با ردیف شعر با آوای مهر ای قلم بنویس سوز اشگهای من را ازسوز مرگی نابهنگام مادری جوان، ای قلم بنویس زار بنوس سوز اشگی که بر روی گونه بی رنگ دخترکی حیران و سردرگم از فراق مادریکه ناخواسته تنهایش گذاشت ای قلم رنج زمان چون خنجری تیز برقلبم نشست و نوک تیز تو خونابه اشگم را بر روی سینه بیدار یک کاغذ نوشت بنویس ای قلم بنویس که چه دردیست در دفراق ودرد تا ابد ندیدن ای قلم بنویس رنج نامه دل پر درد را در دل سفید کاغذ تا بماند جاودان
زلیخا صبا