پَریسه لافندینه وا مَهَر
با طناب کاه وکولش تاب نخور (تاب بازی نکن)... دل نوشته های من
دخترک که حدودا پنج سالش بود از برادرکه مشغول کار بود میخواست برایش تاب درست کند و گریه زاری میکرد وبالاخره دل برادر که خیلی هم دوستش داشت راضی شد وبرای آرام کردن خواهرکوچک با طناب کاه کولشی که دم دستش بود که به ان پریسه لافند در تالشی زبان می گفتنددر وسط تلار به ستون سقفش یک تاب بست تا دخترک مشغول بازی شود.
در گوشه ی ای سرایه تلار مقدلری کاه وکولش جمع بود مثل یک تپه کوچک اما بلند وبزرگ برای دخترک ..
دخترکوچک خوشحال وخندان لحظه ای از تاب پایین نمی آمد . تا خواهرش نیز تاب بخورد چون تاب را مخصوص خود می دانست ..
بالاخره خسته شد وبرای لحظه ای تاب را ترک کرد.خواهر از موقعیت استفاده کرده سوار تاب شد
نرم ونرم تاب می خورد.دخترک که تاب را متعلق به خود می دانست سر رسید وتاب را از خواهر گرفت .وبرای اینکه قدرت تاب سواری خودرا به خواهر نشان دهد با یک دست تاب را گرفت واز تپه کاه کولش با لا رفت ودر این موقع خواهرهم قهر کرده ورفت ودخترک از همان بالا سوار تاب شد تا با شتاب بیشتری تاب بخورد و به محض سوارشدن تاب طناب کاه وکولشی از وسط پاره شده ودخترک با سرعت زیاد پرت شد منتها بجای پرت شدن به حیاط با شدت وبا کمر به نرده های تلار برخورد کرد ودوتا از نرده ها شکست دخترک دیگر چیزی نفهمید چشمانش سیاهی رفت .از صدای برخورد نردهودخترک اهالی منزل متوجه شدند..
دخترک وقتی چشمش را باز کردجمعی از افراد خانواده وهمسایه ها را که از دادو فریاد اهل منزل یعنی خواهر ومادر وبرادرها جمع شده بودند، در حالیکه براثر اب هایی که بهش ریخته بود ند تا بهوش بیاید خودرا را در بغل مادرکه با چشمان گریان وآه وناله می کردو خواهر وبرادران خودرا دید که بر سر می زنندو پدر که وا مانده ومتأسف در حالیکه طناب پریسی پاره شده رادر دست داشت !!!!!
ودخترک از اینکه باعث این همه غصه ورنج برای افراده خانواده اش شده بودهم گریه می کرد و هم از ته دل فهمیده بود که عشق ومحبت خانواده بالاترین عشق هاست و با هیچ چیز برابرواندازه نیست وحتا اگر ظاهرا قهرباشند ولی ریشه در جان ودل هم دارند واین برایش تجربه ای شد که چون مثلی بیاد داشته باشد و آویزه گوش کندکه به هیچ بند ورشته وحتا طناب سست وغیر محکمی اعتمادنکرده و به پای بندیش دل نبند د جز پیوند محکم خانوادگی.
سپاس نگارنده زلیخا صبا