کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

ضرب المثل تالشی زلیخا صبا ماسالی تالش

مَثَل تالشی 
چمِ دَس بی نِمکه
دست من بی نمک است 
این مثل وقتی بکار می برند بعضی که هرچقدر به کسانی محبت می کنند درست بر عکس نتیجه می گیرند در ان صورت می گویند دست من بی نمک است 
زلیخا صبا

زمستانم زمستانم زلیخا صبا ماسال تالش

زمستانم،زمستانم
زمستانم هوایم سرد و جانکاه است
زسوزو سردی من عالمی لرزان سرا پا است
کنم من زیرو رودنیا زبرف هم زبارانم
که انگاری به پیش چشمها اشوب وبلوا است
زمستان زم حریر نیشش چو کبرا است
مرا این اسم بسی زیبا مسما است
وسرهادر گریبان وکلاه برسر
شال برگردن ودست در توی جیب لرزان زسرما است 
ودستهارا نشایدهیچ برون کرد از بعل یکدم
رود از یاد تابستان یا انکه بهاری سبز در راه است 
نفس چون ابرگرمی از دهان بیرون همی اید 
نشان از شدت سردی وسرما است 
بپو شانم زبرفم کوه و دشت یکسر
نباشد هیچ نشانی که کجا راه وکجا چاه است
به هنگام نزول از اسمان آنگوله برف
به ارامی ورقصان چون پر کاه است 
نشیندبر زمین ان برف زیبای زمستانی
برون رفتن از این سرما بسی سخت با تقلا است
بجز گرمای اتش هیچ دوایی نیست برای کس زسرمایم 
که حافط از برای مخلوقی عاجز زسرما است 
شعر از زلیخا صبا

سکوت سرد زلیخا صبا ماسال تالش

در سکوت سرد خاکستر ی زمان 
ای خیال انگیز ترین مکان 
دور از همهمه هیاهوی روزگار 
با پوششی به زیبایی مرمری سفید
در انتظار ی رویایی چه نشسته ای؟
اولسبلنگاه در برف زلیخا صبا

منگه تاوه شو زلیخا صبا ماسال تالش

ستاره سو تاوه منگه تاوه شو
شیرینم بی خواوه منگه تاوه شو
چمش بهراه استه تا کع روز ابو
چ دیل بی تاو استه منگه تاوه شو
شعروعکس از زلیخا صبا
برگردان
تابش نور ستاره زیاداست در شب مهتاب 
شیرینم بی خواب است در شب مهتاب 
چشم به راه هست تا که روز شود
دلش بی تاب است در شب مهتاب

 شعرو عکس از زلیخا صبا 

کلبه چوبی زلیخا صبا در اولسبلنگاه ماسال


کسب وکار دربازار قدیمی ماسال زلیخا صبا ماسال

کسب وکار وزندگی در بازار قدیمی ماسال....
(دکان‌های مزبور دارای چهار ستون چوبی بودند که ایوانی کاهگلی در جلوی دکانها وجود داشت و از آن ایوانها معمولاً به عنوان کارگاه های رویگری و نعلبندی و آهنگری و سراجی استفاده می شد و در بعضی از آنها قهوه خانه دایر شده بود، و از اطاقک کاهگلی پشت ایوان به عنوان محل سکونت خانواده کسبه استفاده می گردید و مسافرین ییلاقات و میانکوه ها و روستاهای دور دست که سوار بر اسب به باز می آمدند از ستونها و نرده های چوبی جلوی ایوان برای بستن ابزار یراق اسب‌های سواری و یا باری استفاده می کردند استاد ماسالی ) 
این قسمتی از مطالبی از استاد ماسالی در سایت شاندرمن بیست نظرم را بیشتر جلب کرد واینکه چگونه کسبه های ساکن در این دکانهای کاهگلی که اغلب بیشترشان از تاتها ی مهاجر در ماسال بودنددر این دکانها هم به کسب مشغول بودند وبا خانواده هایشان در دکانها زندگی می کردند و تا جاییکه ذهنم یاری می کند تا اواخر سال 50 این مغازه هااغلب وجود داشت .. یکردیف از این مغازهاویا دکانهای که برای استفاده دو منظوره بکار گرفته میشد ومن بیاد دارم از پایینترازدکان نفت
یعنی نفته انبار مجید الله خان جوادی شروع میشد که به ترتیب عبارت بودند از دکان سید محمود بنده خداکه چایخانه داشت و استا جبرییل که تعمیر تفنگ داشت که دوتا دختر داشت حاجی کهچای میداد استا خورشید که قوری بند زنی ایشان یادم مانده حاجی نعل بندو مادر روناناس ها که شیینی می پختند واستا قلع استا که کفاش بود ومشته عروس آشپزوممه توکلی والا اخر ودر کنارکاسبه های دایم ال اسکان بازار ماسال کسبه های ماسالی هم بودند که مغازهای مدرنتر داشتند از جمله مغازهای که تصویردربش در پایین دیده میشود مغازه روانشادسید اکبر مدنی وعیوض صالحی و مشته تقی فتحی وحمزه نورانی ودیگران که کاسب ومغازه داران عمده ارزاق وخواروبار وبزاز بودندو سرمایه بازار بر چرخه کاری وکاسبی انها می چرخید و خرده کاسبهای مهاجر فقط برای رفع مشکلات روز مره مسافران اطراف ومحله های حومه ماسال ونگهداری خرید هفتگی انها در روز شنبه بازار بر عهده می گرفتند واز این را ه امرار معاش می کردند .ودرادامه لازم به دکر است که وقتی بعداز سالها که از دوران کودکی ونوجوانی به ماسال برگشتم ودیدم که دیگر ازان کسبه های که دکانهایشان هم محل کسبشان بودوهم محل زندگیشان وبا عنوان اوستا می شناختیم نه از دکانشان خبری هست ونه از عنوانشان بلکه از هر لحاط پیشرفت کرده بودند که با عنوان جدیدو پیشه جدید ومعازه های مدرنت برای تازه واردین چون من قابل شناسایی نبودندوبه مرور شناختیم
با سپاس زلیخا صبا