کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

دلنوشته های من زلیخا صبا ماسال تالش

تخریب اولسبلنگاه به چه قیمتی
ای وجدان های بیدارو ای طرفداران طبیعت وسرسبزی وزیبایی کجایید ؟به فریاد اولسبلنگاه به داد طبیعت زیبای اولسبلنگا برسید از شما تمنا می کنم با ما همراه باشید با شما هستم گردشگران کوه نوردان شما ییکه حتا یک بار به این منطقه امدیدواز زیبایی ان لدت بردید واز زیباییش زبان به تحسین گشودید
شما که از مهمان پدیر احمدیها تا قله خندیله پشت با خوشحالی کوه پیمایی میکردید ،
اولسبلنگاه را فقط چند خانواده که دراین سالها ساختند واستفاده کردند حالا برای راحتی بیشتر خود وهمان که با ماشین تا دم در بروند دارند نابود می کنند واز خلوتی ونبود بقیه خانوارها سو استفاده کرده ودربین منازل وکلبه دیگران اقدام به جاده سازی کرده اند این ادمها فقط به خود فکر می کنند ایا بردن این جاده در دل اولسبلنگاه وتخریب انهمه چمن زاروبوته های ازگیل وگوجه سبز جنگلی دیگر چیز ی از اولسبلنگا باقی می ماند.؟وایا به هجوم ماشینهای مسافران وپارک انها در کنار کلبه ی دیگران وفقط بخاطر ان چند خانواده اولسبلنگاه که با ماشین تا دم در خودبروند از چه کسی اجازه دریافت شده .؟ وقتی کسی حق یک تخته تازه زدن به درودیوار کلبه ی خودندارد پشتشان به چه کسی گرم است..؟ برای چه کسی شیرین زبانی کرده اند که در عرص یک روزه ان همه زمین را شخم زدند و fبه فنا بردند منابع طبیعی استان وصعیت اسفباری که این جاده بعدها بوجود خواهد اورد چه کسی باید جوابگو باشد ؟
آیا الان مگر زمانه ای هست که یک عده قلیل در جایی همه ظوابط را با دلگرمی به روابطی حق دیگران را نا دیده بگیرندوحتا حق زیبا بودن طبیعت را و انرا زیر پا بگذارند؟ در این سالها درجنگل انبوه اولسبلنگارا تاتوانستند ساختند وفروختند کسی جلویشان را نگرفت ،بعدها گفتند مال منابع طبیعی هست و حالا هم تاموقعیتی به دست می اورند می سازندو اجاره میدهند و میخواهند بیشترتخریبش کنند وبابردن جاده انهم در وسط کلبه های دیگران وروی چمن زارها دیگر فضایی نمیماندبرای استفاده ،،،،چه فضایی چه سکوتی وچه زیبایی؟ همه نابود شده ومی شود ،،،با سپاس از توجه دلسوزان ودوستداران طبیعت
از تخریب بیشتر اولسبلنگا جلوگیری کنید
دوستداران طبیعت تالش ماسال واولسبلنگاه
ییلاق زیبای ما در زیبایی بی نظیر بود با چشماندازهای روبرو بنده گیریه (ییلاقهای بند)وسوأچاله چره پشت وخاله پشت ودر بالای اولسبلنگا قله خندیله پشت ژیه سر وآریدول وروبه روخریدول وبا گلهای وحشی بابونه وگلهای عسل و پاتیوله سنگ وجیره سوزه که مندنگاه گله های اسب بود وجنگل انبوه درختان راش ومعدن رویش قارچ های کم یاب شبهایش پرستاره و سکوتی دلپذیر وارامش آرام کننده حالا اولسبلنگاه چه بود چه شد؟ ..
چند خانوار فامیل و چند خانوارهم که بصورت گذرا وموقت در کنار انها برای گذراندن روزها ی گرم رادر انجا سپری.. میکردند،،اولین ساکن این ییلاق که مالک اصلی این ییلاق بود حفیظ بیگ بود که هنوز هم صدای دلنشنش را که با حزنی خاص در حالیکه به چشم اندازهای روبرو نگاه میکرد وبا یاد کردن از مبارزان گذشته از میرزا کوچک خان گرفته تا دیگران میخوانددر گوشم پیچیده وشنونده ای نبود که صدایش را بشنود اشگ در چشمانش جاری نشود .. چشمه ای که در چند قدمی خانه اش با ابی زلال جوشان بود حتا در روز های بارانی ابش روشن وصاف بود وبه حفیظ بگه چمه معروف بود وهر کسی در جایش ارام ساکن وقانع بودتالش دامدار هم در جای خود بود همه چیز در امن وامان وسر جای خود بود سالها گذشت جاده در اولسبلنگا ه برده شددر ابتدا خوشحال بودیم ولی حفیظ بیگ دیگر سالها بود که در اولسبلنگاه نبود واولسبلنگاه شد مثل همه ییلاقها مال منابع طبیعی ،،ودر این میان کسانی که مشگلات درس ومشق بچه ها را نداشتندویاانقدربرایشان مهم نبود چون هر چیزی راحت صاحب می شدند نه با کسب تجربه وعلم و دراین میان حتا زمینیکه حق خودشان نبودودر ییلاق هم فقط چون یک محوطه خانه در گذشته که ملک برای مالکان اصلی مفهمومی به ان صورت نداشت بدستشان رسیده بود شروع به کلبه سازی کردند وحتا از ساخت وساز در جنگلهاهم نگذشتند وشدند همه کاره ییلاق اولسبلنگاه واین عده روز بهروز هم حریص تر میشوند وبرای آ نکه گروه گرو ه مسافر رابه کلبه هایشانکه فاقد امکانات حتا اولیه است ببرند به فردای اولسبلنگاه توجه ای ندارند وفقط به فکر امروز خود واستفاده خود هستند ومن توجه تمام کسانیکه با هردمبیل وهرج ومرج بازی که در ییلاقات بخصوص ییلاق اولسبلنگاه با سرازیر شدن انواع ادم ها یی که رعایت هیچ اصولی را نمی کنند جلب میکنم که با بردن این جاده یا باید یک گشت ارشاد در ییلاق وپاسگاه انتظامی بگمارند ویا ممنوع ال ورود کنندییلاق اولسبلنگاه را
باسپاس از همه دلسوزان طبیعت و سرسبزی ورویش جوانه ها زلیخا صبا

گرامیان ما از تخریب چمنزارها یمان وکندن بوته های گوجه جنگلی وازگیل واز بین بردن گلهای زیبا واز بهم زدن ارامش زیستگاه پرندگان وخزندگان وحیوانات وحشی واهلی راوازبین بردن بوی سبزه زاران وخاک گرفتنشان توسط ماشینهایی که سرنشینانشان عربده کشان بی خیال که برایشان هیچ مناسبتی فرقی نداردبا هلهله دست افشان وپایکوبان می ایندو میریزند ومی پاشند وهمه را از طبیعت تا انسانهای دیگررا می ازارند ومیروند خوشحال نیستیم وکسانیکه این بستر را با تخریب طبیعت زیبا برایشان اماده کردند اعتراص داریم وفریاد بعصمان را با صدای رسای طبیعت برسرشان هوار میکنیم وانهارا هشدار میدهیم که از دست قوی طبیعت بترسند که انهارا روزی به زمین گرم خواهد زد 
باسپاس زلیخا صبا

دی سلام زلیخا صبا ماسال تالش

دی ماه سلام ،
به توخوشآمد می گویم
با رویی خندان ودلی پرا ز امید
امید از اینکه ،
در سبد ره آوردت برای ما برای همه
یک دنیا مهربانی ،ودوستی،و سلامتی
ودلخوشی اوردی!
راستی دیروز غصه هایم راکه در 
کنج دل بقچه کرده بودم
آذراز ما گرفت تا ببرد به
دور دستها بریزد
امیدواریم اتفاقهای خوب برای ما ودعاهای خیر 
رهگشای ما باشد 
امیدواریم دستهای مهربانی را بفشاریم
امیدواریم دلهایمان آسوده از هر تنشی باشد
امیدواریم امیدهای ما به نا امیدی تبدیل نشود
پس ای دی قاصد زمستان سلامتی ،دل خوشی،ودعا، 
ودنیای آرام وزیبارا برای ما ارمغان آوردی ؟
انشالله

سفره شب یلدای لیلا 

روزهای ابری پاییز زلیخا صبا ماسال تاش

امروز یک روز ابری وسرد پاییز ی است ومن این جور روز ها را احساس غم وگرفتگی میکنم بخصوص وقتی تنها باشم واین روز ها وسالهاکه بچه هایم بزرگ شدند وبه سوی اینده خود رفتندومن تنها تر شده ام بیشتر حسی را که سالها در وجودم بود احساس میکنم من نوشتن وشعر گفتن وداستان نویسی را خیلی دوست داشتم ودارم حتا از دوران جوانی ولی این فرصت وامکان در ان زمان برایم بوجود نیامد که این احساس قلبی ام را به مرحله اجرا بگذارم وشاید اگر این امکان را داشتم منهم امروز در زمره کسانی بودم که امروزه اوازه دارند وخواست قلبی من تحقق می یافت.
روزهای ابری پاییزی
قطره ی اب زباران چکید 
شاخه از خشم طبیعت خشکید
ریشه در خاک غنودو نبات هم خوابید
عنکبوت تار از این شاخه به ان شاخه تنید
چلچله بار سفر بست وبرفت
نظری دور بر این وادی بکردو پرید
بلبل از هجر گلی باد که از شاخه بکند
پرکشید رفت زانظار وزدید
هد هد هم لال وخموش از خواندن
ناپدید شد ودر دور چپید 
آهوی دشت زسرما لرزید 
برق از ترس زچشمش رمید
رفت در گوشه ای از دشت بماند
گاه گاهی پی کاهی دوید
هم کمین کرد در بیشه اآن گرگ پلید
که کند حمله وچند بره درید
گر که افلا ک همه رفته در خواب سپید 
لیک زندگی جار ی ودر قلب تپنده تپید 
شعر از زلیخا صبا

دلنوشته زلیخا صبا ماسال تالش

پاییزه وا پکرده خرمنی را
..صدفم بند آکرده گردنی را 
صدفم بند آکرده مینش مرجون 
یاری تله لوئه مه کرده رنجون
از دریا تا ماسوله کوه
این روزهاو ماه اخر پاییزی و آمدن روز و سرمای زمستانی است واز این روگاه باران با بوران وباد سرد وگاه برف در کوه ها به پیش واز زمستان رفته .دیروز ییلاق باران با باد وسوزوسرمابود.
امروز دریا متلاطم بود وهمراه سرما ،، همه فصلهادرنوع خود زیبایی خاص خود دارند .فصل پاییز باهمه متغیر بودنش زیباست گاه افتاب ملایم وبرگهای رنگی وگاه بادوباران وسرما وریزش برگهای ،
ماسوله برعکس مواقع دیگر شلوع نبود وازاین رو زیباییش بیشتر به چشم نمایان بود به خصوص عروب پاییزی ماسوله ومثل همه جا این روزها از همهمه و شلوعی مسافران کمتر به چشم میخورد ولی بوی کاکا ،و.اش رشته، و بوی چای تازه دم دراین هوای سرد، اخر پاییزی که خیلی می چسبد 
معازه دارهای ماسوله ای هم به علت کم بودن مشتری مهربانتر وبا ملاحظه تر بودند وازاین رو با اقل مشتریان خوش برخوردتر بودند ویا صدایشان می کردند به هرحال ماسوله همچنان چون نگینی در دل کوه با چراعانی میدرخشید خوش گدشت جایتان خالی 
زلیخا صبا

دل نوشته زلیخا صبا ماسال تالش

زیبایی..گاهی دیدیم وشنیدیم که کسی افسوس می خورد که دیگر پیر شده ومثل گدشته جوان ورعنا نیست ودیگر زیبایی گذشته را ندارد دیگر لباس به تنش زار می زند وتوجه به این مسایل به مرور انسان را افسرده میکند شاید حتا خود منهم دچار این یا س گاهی شده ام بخصوص در زمینه علایقم به احساس درونی که همانا نوشتن وسرودن وانتشار انها واینکه انقدر خودرا عرق در پرورش بچه ها کردم وو جود انهارا وسلامت ورشد انها را به درستی که خودم را از یاد بردم و یک وقت به خود امدم که دیدم هیچی ازروزگار جوانی نفهمیدم گرچه ناراحت نیستم چون بچه هایی بزرگ کردم که وجودشان سبب افتخار و مسرت من هست ،
وروی این اصل به این نتیجه رسیدم که نباید برای از دست دادن زیبایی وجوانی گذشته افسوس خورد بخصوص اگر عمر به بطالت نگدشته باشد بنابراین انسان گاهی به مرحله ای از دوران زندگی میرسد که دیگر نباید برایش زیبایی دوران گذشته مطرح باشد بلکه زیبایی شخصیتی که دارد هم برای خودش وهم برای کسانیکه شیفته شخصیتش هستند مهم است ..کسانیکه شیفته شخصیت انسان هستند زیبایی صورتتش را در زیبایی کلامش ومرامش می بینند نه در وجاهت وزیبایی طاهری واگر عیر این درباره انسانهای فرهیخته اندشیده شود بهتر است است از دور وبر ادم دور باشند پس نیکوست که در دوران پیری به زیبایی شخصیت ما بیفزایم وبکوشیم که بیشتر زیبایی کلام ما نفوذ پذیر باشد تا ظاهر زیبا ومن درود می فرستم به همه کسانیکه اندیشه زیبا دارند وبجای سخن درو گهر از دهانشان بیرون می آید و قلمشان گهر فشان است 
با سپاس زلیخا صبا