غریبانه
غریبانه
چه بی خبرزیاران هم خانه ماندهایم
دور ازهم و دور زجانانه مانده ایم
یک روزگاری خوش و شاد بوده ایم
حالا چه شد .؟که غریبانه مانده ایم
آیند بخواب من آن یاران با وفا
در دور شمع چه پرسوخته پروانه مانده ایم
روزی همه به سرای دیگر شویم
دیدار به قیامت که بیگانه مانده ایم
تا هستیم ندانیم این مهم
گویی که تا ابد سرخوش ومستانه مانده ایم
خوش آنزمان که بودیم هم دوست وباوفا
کبرو غرور جدا دور زکاشانه مانده ایم
خواهیم رفت زیاد هم وخاطرات هم
آخر زیاد به نامیکه افسانه مانده ایم
آخر صبا که چه میشود ترا .
بشکن تو مهر سکوت که درمانده مانده ایم
شعر زلیخا صبا
دنیا جام جهان نما
یک جام جهان نماست دنیا
هم جای غم و صفاست دنیا
این گوی قشنگ و رنگ و وارنگ
این بهشت جاودانه دنیا
شعر زلیخا صبا
زارم کرده
کسی را که چنین خوارم کرده
به درد وهجر چنین زارم کرده
همه روزها چنین زارش بگردان
به هجر یار گریانش بگردان
ببیند تا بداند حال من را
رهادر غم ویلانش بگردان
مرا در کوی جانان خوشتر بود
خوشی را دور از جانش بگردان
شعر اززلیخا صبا