کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

یاد ایامی برزه بری زلیخا صبا ماسالتالش

گیلون شیمون اَمه برزه بری را 
اسبه داونه کریم درزه باری را 
آسیستینه نِشین مرزه سریکو
امه نه واین ای ته سره آوی را 
برگردان
گیلون که همان به تالشی دشت وقشلاق تالشهاست 
به گیلون می رفتم برای درزه بار که همان اوردن شلتوک توسط اسب بود( البته من کاردیگری بلد نبودم وبیشتر بخاطر اسب سواری این نازنین موجودات زحمتکش برای انسانها از ییلاق به گیلون می رفتم وخیلی هم به اسبهای خودمان علاقه داشتم وضمن سوار شدن تیمارشان نیز می کردم و سنگ نمک برایشان می گذاشتم )
ودر ان موقع به تاختن اسب واسب سواری بخصوص در درزه بار علاقه داشتم واین کار راانجام میدادم ..
( یادشان گرامی باد و جایشان برای همیشه در قلب من برادر بزرگ نازنینم که سر دسته همه انها بود چند تا از زن برادرانم وگارگرهای همراهشان )
خسته میشدند وروی مرزها می نشستند و به من می گفتند امدنی برای ما اب سرد و عصرا نه بیاور ومن از این کار بی نهایت لذت می بردم و انقدر که برای هر لحظه بودن با برادرانم وزندگی متحد ان زمان یک سروده ای دارم که برای من در این زمان خاطرات ارزشمندی هستند ومی توانم ساعتها در باره لحظه لحظه گذشته بنویسم وبیادشان بیاورم 
برا فوزه کری تا از مترسیم 
شالن زوزه کرین از نی ملرزیم
ماه گله وینده را تلاری نشیم
برا خندو خونینه از خواو آشیم
برگردان 
برادر سوت میزد تامن نترسم 
تا از زوزه شغالها من نلرزم 
برای دیدن ماه درتلار یا تالار می نشستم 
با خواندن اواز برادر (که خیلی هم خوش صدا بود) من به خواب می رفتم 
نگارنده زلیخا صبا