کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

دستان تالشی زلیخا صبا ماسال تالش

این شعرواوایی تالشی برگرفته ازیک داستان اززمانهای قدیم وبا جابجایی بعضی کلمات البته در گذشته ازشاندرمن تا هشتپر به تالشدولاب لقب گرفته بود 
واما دختری به اسم ملکه که ازدواج میکند با مردی از تبار شاندرمن ودستان خوانها این اوای دلنشین را دران دوره برایش میخواندند گوش به گوش وزمان به زمان تا بهما رسید
البته من نیز این داستان را از بزرگترها شنیدم شاید برایتان جالب باشد 
کیله لی کیله لی نومر ملکه
اَسبه داونه مَکر دسمال بَلکه
سیاه چادر بیگه بشه ننه که 
شنگه یارم نوباهارم
سرو قدش خانمه یارم
دِ بالون تع وا بده بِ
موهه بندون تاو بده بِ
تالشدولا مَشهِ دوا دَلَکه
سَری دسمال پِنه بِشهِ دَه دَه کَ 
شنگه یارم نو باهارم
سرو قدر خانمه یارم 
دِ بالون تع وا بده بِ
موهه بندون تاو بده بِ
برگردان
دختر جان دختر حان که نامت ملکه است
اسب سواری نکن دسمال سرت افتاده 
چادر سیاه سرت کن برو خانه مادرت 
یار قشنگمن نوبهار من 
دستانت را تاب بده بیا
گیسوانت را تاب بده بیا
نرو به تالشدولاب انچا جنگ ودعواست
اسب سواری نکن دسمال سرت افتاده 
روی سرت دسما ل بگذار وبرگرد خانه پدرت
یار قشنگمن نوبهار من 
دستانت را تاب بده بیا
گیسوانت را تاب بده بیا
گرداوری ونوشتن متن از زلیخا صبا
عکس از نت

یاور ها و همیاری ها زلیخا صبا ماسال تالش

یاورهای دیروزی همیارهای امروزی 
در زمان های گذشته مردمان ساکن یک محل ویا یک روستا یااقوام ودوستان که با هم زندگی میکردند رسم بر این داشتند که در همه کار ها همراه ویاور هم باشند چه در شادیها وچه در غمها هیچ گاه همدیگررا تنها نمی گذاشتند واگر گاهی بینشان بر سر مسایلی اختلافی پیش می آمد با کدخدا منشی و پا در میانی حل و فصل میشد وروی این اصل کمتر اختلاف بین اهالی ریشه دار و طولانی مدت میشد وکار به جاهای باریک و دعوای حیدری ونعمتی تبدیل میشد تا جاییکه یادم هست مردمان قدیم یعنی در زمان پدران ما که این همه مردم یک محل وفامیل وهمسایه ها از هم دور نبودند یعنی پراکنده در دیگر نقاط بطوریکه الان کمتر بچه های فامیل همدیگر را می شناسند و یا دوستان و اقوام از هم فاصله گرفته و احساس بیگانگی نسبت به هم دارند .... فامیل وآشنا وهمسایه در مواقع ضروری و دست تنهایی در کارها ییکه احتیاج به کمک جمعی بود به یاری هم می شتافتند و کارها با یاری دادن به هم در یک ویا چند روز به خوبی و خوشی انجام میشد بدون اینکه خستگی در تن صاحب کار بماند واین همبستگی و یاوری در حقیقت اتحاد مردم یک محل ویا یک روستا را بیشتر می کرد واین کار مردم یک محل را یاور دادن می گفتند ودو ستیها بیشتر میشد یاور های دیروز در کار هاکمتر به مادیات فکر می کردند همینکه دستی به بارهم بگذارند کلی شاد میشدندوانرژی می گرفتند تا اینکه در این زمان واین دوران بجای یاور دادن بهم مشگلات از طریق مادیات قابل حل شد دیگر دوستی ها رنگ باخت و صفا و صمیمیت جای خود را به رقابت وچشم همچشمی و بقول ما تالشها پیش دوزه دادو هر کسی در این آشفته بازار زندگی فقط می خواهد کار خودرا به پیش ببرد اصلن نمیبیند که در جوار خانه اش و همسایه اش برادرش و خواهرش وفامیلش چه می گدرد وفقط خودوفقط خودرا میبیند وبس واین اشگ بر چشمان جاری میکند .
باری اها لی اولسبلنگااز وقتی صاحب راه اسفالته شدند بر اثر ساخت وساز دچار کم ابی شده و آب باریکه ای را هم که از بالای چشمه های خریدول بوسیله لوله کشی اورده بودند کفاف بیشتر از چند خانواده را نمی کرد وبقیه بی اب بودند وترک ییلاق کرده بودند ودر نتیجه ان صمیمیت وان دوستی های گدشته از بین رفته بود واین وصیعت برای همه نا گوار بود تا اینکه قرار بر این شدکه این مسأله باید پایان پذیرد و با همیاری وتعاون منبع هایی برای ذخیره اب واینکه به همه آب برسد تهیه کنند که تا اینجا اینکار انجام گرفته شکر خدا 
الته من نرسیدم که از حمل این منابع توسط جوانان پیرمردان که با یاعلی یاعلی گویان از مسیر تقریبا طولانی وشیب دار از مهمان پدیر مجید تاپاتیویله سنگ بسختی حدود بیست نفری حمل کردند عکسی بگیرم واین همیاری را به تصویر بکشم ولی به همتشان درود میفرستم خدا قوت دوستی ها باعث شادی قلبها میشود
نگارنده زلیخا صبا