کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

ضرب المثل تالشی زلیخا صبا ماسالی تالش

مثل تالشی 
آدمنی شینه کع مندیل دارین ایسرن کع کنه زنبیلنی ندارن 
ادمهایی رفتند منظور از یاد رفتند که دستارزرین داشتند یعنی با نام ونشان بودند و بعضیها که زنبیل کهنه هم ندارند ومنظور انقدرهم با نام ونشان نیستند وبخود ننازند 
واین کنایه را برای کسانی می اورند که انقدر به خود مغرور نباشند 
زلیخا صبا 

ضرب المثل تالشی زلیخا صبا ماسالی تالش

مثل تالشی
ای سرون دیلی خون وَشع .. ای سَرون اِ شتن مِندیله پشته 
بعضی ها دلشان خون است ..بعضی ها بخودشان دستار و دستمال زرین بستند 
این مصداق برای کسانی اورده میشود که بی خیال انچه در اطرافشان می گذرد خوش وخرم هستند بدون اینکه بدانند یا که حتا بخواهند بدانند که در چند خانواد ه انطرفتر کسانی هستند که گرفتار ند ودل خون (مندیل اینجا به دستار وسربند زرنگار گفته می شود)
زلیخا صبا

ازدل برآید زلیخا صبا ماسال تالش

آنچه که از دل برآید لاجرم بردل نشیند امیدوارم بردل شما هم بنشیند

Zoleykha Saba
وقتی که احساس کنی زندگی زیباست انوقت همه را دوست خواهی داشت وزندگیت بی هدف نیست واین احساس مانند نیایش است آرامش است احساس زنده بودن است وانوقت است که انگار با گنجشکها همنوا با پرندگان در پرواز با گل همنشین با شمیم بویش مست چون قطره باران زلال وچون آسمان ابی وچون گرمای خورشید مطبوع چون نسیم روحنواز دلت چون دریا بزرگ وچون رودخانه روان وچون کوه با صلابت وچون درختان افراشته 
واستوار ..دیگر از بوق ماشین ها وسروصدای کوچه ونا ملایمتهای روزانه را
احساس ویاکمتر حس میکنی وبه آرامش درونی میرسی واین رمز پیروزی است
با سپاس زلیخا صبا

برگ سبززلیخا صبا ماسال تالش

روزگاری برگ سبز ی منشاوآغاز بود
از برای خستگان یک سایبان باز بود
برتن عریان دار یک رخت سبز وناز بود
.اینهمه زیبایی بوستان خدا مانند سر وراز بود

بوسه باد ونسیم در لابلای برگها
..همنوا با نغمه وهم ساز و با آوازبود 
زلیخا صبا

جوانی وپیری زلیخا صبا ماسال تالش

ندانستم که کی طی شد
که پیری را خبر کردم 
جوانی کی درون آمد 
که من آن را بدر کردم
نگاه بر پشت سر کردم 
غبار گرد پیری را بسر کردم
که با پیری رو دررو خطر کردم
من از پیری حذر کردم
زلیخا صبا