کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کوکوتی تی

فرهنگ وادب تالش

کاش بودم زلیخا صبا ماسال تالش

کاش بودم مثل یک پروانه ای 
نرم وارام شادمان بر روی گل پر میزدم
خانه ام بر روی گل بود بسترم از برگ گل
یک نشانی از پر خود بر سر در میزدم 
با پر رنگین وزیبا مخملی

پرزنان از شاخه ای بر شاخه ای سر میزدم 
در هوای صاف و ابی همره باد ونسیم 
نرم و رقصان یک سری بر جوی معبر می زدم 
از گلاب شبنم گل صبحدم 
بر پر رنگین خود نم می زدم 

با نوای سوز شعر اوای نی
در سرای بزم شاعر دور شمع پر میزدم 
شادمان این چند روز عمررا
بی خیال از غم گه گاه یک سری 
بر کوی دلبر میزدم 

سرود کاش بودم از زلیخا صبا

ضرب المثل تالشی زلیخا صبا ماسالی تالش

مثل تالشی 
روکی نه روک ببع پلیی نه پیل 
یعنی در رفتار با کوچکترها افتاده ودر حد انها باش تا باتوانس پیدا کنند وبا بزرگترها فروتن و بزرگ منش تا احترام آنها را جلب وروی شخصییتت حساب باز کنند 
این مثل در موقع اندرزدادن می گویند تا اعتدال رعایت شود 
زلیخا صبا

آرام جان زلیخا صبا ماسال تالش

ابیا تی ازسروده آرام جان زلیخا صبا
زنجیر مهرتو بسته به جان من
از کف برفت زغم تاب و توان من
خون گریه می کند این هردو چشم من
تاریک زهجر تو شد آسمان من
حالا که رفته ای شیرین زبان من
دیگر رمق نماند در جسم و جان من
آخر شده دگر عمر و زمان من 
این دم بیا شنو حرف زبان من 
آسوده گر شود از تو خیال من
آرام گیرد این روح روان من
زلیخا صبا 
عکس از زلیخا 


نوازش خدا زلیخا صبا ماسال تالش

خورشید جهانتاب نظر بر سوی ما کن
شور وشعفی شادی بپا در دل ماکن
گرمی نگاهت دهد جان به گلها
یک نیم نگه ی گرم توبر این گُل ما کن 
باران محبت ببار بر سرو رویش
یک شاخه از آن گُل نشان گِل ما کن
از هل هله خیل خرامان که مستند 
سازی بنوازی وشوری توبر هل هل ما کن 
گر منکه صبایم نیم از مهر تو غافل 
لطفی .کرمی. حال بیا شامل ما کن 
سرو ده زلیخا صبا

آرام جان زلیخا صبا ماسال تالش

 آرام جان زلیخا صبا
زنجیر مهرتو بسته به جان من
از کف برفت زغم تاب و توان من
خون گریه می کند این هردو چشم من
تاریک زهجر تو شد آسمان من
حالا که رفته ای شیرین زبان من
دیگر رمق نماند در جسم و جان من
آخر شده دگر عمر و زمان من 
این دم بیا شنو حرف زبان من 
آسوده گر شود از تو خیال من
آرام گیرد این روح وروان من
زلیخا صبا 
عکس از زلیخا صبا